«هندوی شیدا» تازهترین رمان سعید تشکری نویسنده و کارگردان تئاتر است که اواخر سال گذشته توسط انتشارات نیستان به بازار کتاب آمد. این اثر در میان سایر آثار نویسنده بدلیل داستان امروزی و نوع روایتی که دارد، اثری متفاوت محسوب میشود.
از سعید تشکری پیش از این رمانهای «پاریس پاریس»، «مفتون و فیروزه»، «غریب قریب»، «ولادت»، «بار باران»، «وصل هزار مجنون» و «وقتی زمین دروغ میگوید» منتشر شده بود. در خصوص «هندوی شیدا» آخرین اثر منتشر شده این نویسنده با او به گفتوگو نشستهایم که میخوانید.
نوشتن داستانی که شخصیت اصلی آن کافهداری است که درعشق روحی وجسمی میسوزد، نشان میدهد جوانان امروزی در نوشتن این رمان محوریت دارند، چون ازدرگیریهای ذهنی آنها حرفهای زیادی زدهاید.
منِ نویسنده، امروز باید پاسخی شگفتانگیز به دو گروه بزرگ که همه ایرانیان هستند، بدهم؛ والدین و فرزندان آنها. با این هنجارشکنی وحشتناکی که همه دچار آن هستند و ادعای تربیت مدرن و ساختارمند اخلاقی که در مورد خودشان دارند، هرنویسندهای باید در آثارخود رویکردی پاسخگو و نقادانه به آنچه پیرامونش میگذرد داشته باشد. پس مخاطب من جوانان و البته والدین هستند، اما درتکنیک، همه تلاشم ذات رمان، یعنی کشف و پرسشگری با کشش دراماتیک برای جذب مخاطب به واسطه زبان ادبیات است.
مخاطب باید بداند در حال خواندن رمانی با احترام به چشم و احساس و دلش است! کافهنشینی امروز یک عادت روشنفکری نیست و دقیقا گذران ساعات جدی عمر بسیاری است!
رمان شما حادثهمحور است و سعی میکند مخاطب را از ابتدا تا انتها درگیر کند، علیرغم آنچه بسیاری از نویسندهها و داستانها به آن بیتوجهاند و اولین وظیفه داستان یعنی سرگرمی را فراموش کردهاند.
یک بزنگاه لازم است تا نویسنده بتواند مخاطب را به قعر اثر خود پرتاب کند. من برای این پرش ازتکنیک -رمان دیدنی- و نه فقط خواندن استفاده میکنم. در رمانهای قبلِ من هم این تکنیک رماننویسی روزِدنیا مورد استفاده قرار گرفته است. ذهن کنشگر با چشم خوانشگر، توسط رمان -ادبیات سینما- میتواند واژگان را نه توصیفی، بلکه رویدادی بنویسد تا مخاطب آنچه را میخواند بتواند ببیند.
داستاننویس باید بتواند هنرمندانه داستانش را بنویسد و نه روایت کند. تعریف «چه شده»، در رمان ویرانگر است. فقط باید هنرمندانه نفس و فکر خواننده را با رمانخوانی بگیرید و او غرق در لذت بعد چه میشود، بشود!
دو موضوع مهم در«هندوی شیدا» و البته داستانهای قبلیتان به وضوح دیده میشود. ادبیات شهودی که در آثارتان بدنبال آن هستید و در این اثر هم کاملاً مشهود است. ناصر، پدر ناصر، پروین و پری هرکدام بهواسطه درونیاتشان بدنبال کشف اموری هستند. چرا دغدغه شما چنین مسألهای است و در زندگی امروزِ مجازی و ماشینی ما این امر چه جایگاهی دارد؟
شهود، عینیت است و نه ذهنیت! ما تا کی میخواهیم درباره رخدادهای ذهنی فرافکنی کنیم؟ شهود آوردن عالم غیب و قیامت در زندگی کاملاً مدرن است. قیامت حقیقت است. من نویسنده باورمندم ومیکوشم با دانش وتوانایی یک نویسنده، به مخاطب بگویم این فرار مستمر از حقیقت کمکی به آیندهات نمیکند. بمان وببین. فرار نکن تا بازهم چاه جلوی پایت را نبینی. چون چشم بستهای بر حقیقت! رمان «آلیس درسرزمین عجایب» میگوید چشمهایت را ببند و خیال پردازی کن، اما پیشنهاد من در رمان «هندوی شیدا» این است: چشمهایت را برای امروز بگذار و نه فردا. چشمهایت را باز کن رفیق! من دنیای مجازی کنونی را یک توهم برای مردمی میدانم که بجای عینیت به ذهنیت پناه بردهاند! ادبیات برای من کشف حقیقت است.
شما درآثارتان به شهرها اهمیت میدهید، خاصه به مشهد که در اینجا شاهرود هم به آن اضافه شده است. این درحالی است که به اذعان بسیاری ازمنتقدان، شهر هویت فراموش شده بسیاری از داستانهای امروزی است.
داستاننویس ما در یک سردرگمی بغرنج بسر میبرد! آثار داستانی ما آدرس ندارد. یک آپارتمان، یک کوچه با درخت یا حتی دورتر. این بیآدرسی و رفتن خیالانگیز به نقاط خیالی برای آثار داستانی ما ذهنیتزایی بوجود آورده و عدم حقیقت را میسازد. من همیشه کوشیدهام درشرایط حقیقی رمان بنویسم. شهر یعنی جایی که برای مخاطب ایجاد جستوجو میکند و اینکه قهرمانان رمان اهل کجا هستند. رمان شهری یعنی عضویت در ادبیات شهروندی. ما نمیتوانیم ناشخصیت و ناشهر و ناسوژگی را در رمان تبلیغ کنیم. شدیداً معتقدم نویسنده بیآدرس شهری نمیتواند در ادبیات شهری زنده بماند. ذهنگرایی همان ناسوژگی مفرط است که ادبیات ما را از نفس انداخته است. البته من درباره آثاری بارویکرد فانتزی و ناداستان یا فراداستان حرف نمیزنم!
توجه شما به فرم داستان که از ریتم تند، انتخاب راویها و زاویهدیدهای متعدد واستفاده ازادبیات کهن تشکیل میشود نشان از بازنویسی چندباره این اثر و وسواس شما دارد. این در حالی است که امروزه بسیاری از نویسندگان دغدغه انتشار اثر دارند و نه خلق ادبیات، این نوع نگاه چه ضربهای به بدنه ادبیات ما زده است؟
چاپ و انتشار هر رمان محصول ادبی زندگی یک نویسنده حرفهای است. من برای رمان مفتون و فیروزه شش سال وقت گذاشتم، اما نگارش هندوی شیدا دو سال طول کشید. اصل برای من رسیدن اثر به لحظه تولد است. ریتم تند و زاویهدیدها و هر چه به ساختار رماننویسی مربوط میشود از ماهیت اثر جدا نیست. کیفیت هر رمان خوشخوان درماهیت درست نوشتنِ آن است. میزان آگاهیدهی توأم با لذتِ خوب خوانده شدن یک رمان، توفیقی است که با مرارت نویسنده و آگاهیهای پنهان او به خواننده منتقل میشود. امروز تعداد نانویسندگان و ناداستاننویسان ما را به نقطهای رسانده که انگار همه نویسندهاند و جالب اینکه هیچکدام هم کتاب نمیخوانند و نویسنده کامنتی هستند!
تجربه شما در تئاتر وهنرنمایشی چقدر درنوشتن، به کمک شما آمده است؟
من دریک نظام آکادمیک تربیت شدم وازشش سالگی تئاتر و فیلم و نوشتن درهر شرایط همراهم بوده و هست. بدیهی است هنر ترکیبی که زاده هنر مدرن است بهتر میتواند تأثیر خود را بر خواننده بگذارد. هر رمان با رویکرد هنر ترکیبی کوششی است فراگیر در جذابیتی آشکار و پنهان برای مخاطبی که دوست دارد نویسنده مورد علاقهاش به جهان هستی با نگاه هنر معاصر به شکل ترکیبی نگاه کند؛ شورانگیزی اساس رمان مدرن است!
نظر شما